انسان خالی از عشق
باید گریست ، برحال انسانهایی که اختیار عروج و خودشناسی را از خود گرفته و به دام شیاطین درونی خود افتاده اند .
بار الهی انسان را که اینگونه در کمال آفریدی و عقل و خرد را بر او به ودیعه نهادی چقدر می تواند احمق و نادان باشد که رزق و روزی همنوع خود را که تو نعمتی بر او قرار دادی با زور و قدرت ، حیله و نیرنگ و ... از وی بستاند و آه و ناله و نفرین را بعد از هلاکتش در این سرای مادی بر جای گذارد .
تاریخ خواهد نوشت که ما چگونه بد کردیم . تاریخ می نویسد که چگونه انسانهای این زمان بر علیه انسانیت توطعه چیدند و فلسفه انسان را از پاکی و خلوص به زشتی و پلیدی آمیختند و تلاش کردند که اهریمن پیروز شود .
انسانهای این زمان گِل ناب وجود خود را به سرشت ناپاکی آلودند و جز شکلی خام و بی اثر از انسانیت بر جای نگذاشتند .بجای تکامل ، تهاجم کردند و بجای تفاهم ، تفاخر .
امروزه انسان اسیر قلیان است . توتون و تنباکو را در مارکهای مختلف می شناسند . دغدغه فکریش انتخاب نوع تنباکوست . امروزه پدر بر پسر قلیان گرم می کند . دود و خماری و بی دلی بیداد می کند . سیگار کشیدن از پسر به پدر به ارث می رسد .
امروزه خون هیچکس پاک نیست که بتوان به آن سوگند خورد . همه سکوت را با ترس معنی کرده اند . شاید در زمانهای آینده سکوت دوباره منشأ مراقبه بسوی خودشناسی و تکامل باشد .
امروزه آرمان انسانی و اللهی برای دفاع کردن از انسانها باقی نمانده است . همه ما محکوم به فناییم و اگر رب جلیل صبر نمی نمود و ابزار امور را بدست خودمان می گذاشت ، بر سر مزار خویش می ایستادیم و زجه می زدیم .
امروزه قتل و غارت و جنگ و ستیز بیداد می کند . ضعفا می میرند و بصورت گروهی کشته می شوند . زورمندان با حرص زور کشته می شوند و اغنیاء از شکم پری نفله می شوند . سر هیچ پادشاهی بی بلا نیست و هیچ عارفی به مرگ طبیعی نمی میرد . هیچ کس به فکر دیگری نیست . اگر غنی نانش را با فقیر قسمت می کرد ، نه غنی از پرخوری می مرد و نه فقیر از گرسنگی . همه با یک امید زندگی می کردند ؛ خوبی و احسان . و در درگاه ایزد منان رو سفید می شدند و احکام ناب اللهی جاری می شد .
زمانی اعتراض ابزار پیغمبران ، امامان ، صالحین و حق گویان بود ولی اینک اعتراضها معنای واقعی خود را از دست داده . همه اعتراض دارند و لی نمی دانند برای چه . همه می خوابند و لی هوشیاری را دوست دارند .همه برای پیامبران و امامان شادمانی و عذا می گیرند ولی هیچ کس رهنمودهای آنان را عمل نمی کند . فقط شعار و دو رویی . حرف حرف حرف ، ولو جرعه ای عمل .
امروزه انسان خود را از سگ کمتر می داند او سراسیمه و بی تفکر خود را سگ فلانی می نامد . بی پروا مقام انسانیت که همانا اشرفیت بر مخلوقات هستی است را از خویش می راند و نعمت خدا را پس می زند . انسانی که روزی ابلیس زاهد با 6000 سال عبادت خالصانه بعلت عدم تعظیم به انسان ( اشرف مخلوقات ) از قرب اللهی رانده شد . حال ببین خود را چه می نامد .
امروزه صدای سکوت شنیده می شود . انسانهای ترسو و گوشه گیر را سالک و عارف می نامند . نان هیچکس با عرق جبین پخته نمی شود و اگر پخته شود از گرسنگی و محرومیت محکوم به فناست . روزها به شب می ماند و کابوسها بجای خواب در بیداری دیده می شوند . بزرگترین مشکل انسان عدم انسانیت اوست .
کابوس من انسانهای وحشت زده ایست که می هراسند رزق و روزی دیگری را امروز نتوانند چپاول کنند . آنها با نادانی بر فجایع بشری می افزایند .کابوس من تملق و نیرنگ است که نا حق را حق جلوه می کند و بر عکس .
کابوسم انسانهای بی شرمی است که نانشان را به نرخ روز می خورند و بعد به درگاه همان خدایی که درآمدشان را حرام می داند شکر می کنند .
کابوسم دیدن انسانهایی است که با دزدی و چاپلوسی و ربا ، ثروت اندوخته و از هر ظلم و ستم فروگذار نبودند و اینک در لباس احرام جامه پاک شریعت بر تن می کنند . نذر میکنند و قربانی میکشند . به راستی اگر بجای نذر و قربانی کردن ، از دیگران دزدی نمی کردند و دل دردمندان و نیازمندان را به دست می گرفتند ، آیا ثوابش بیشتر نبود . آیا خداوند محتاج نذر و نیاز چنین کسانیست یا آنها از روی ریا چنین می کنند تا ثروتهای دیگران را بیشتر چپاول کنند .
دوشنبه 18 مهر ماه 1390 - سیاوش قاسمان